این روزها حال و روز خوبی ندارم

چند شب پیش از کوره در رفتم... اصلا نمیدانم چرا اینطوری شد 

قبلا هم اینطوری شده بودم ولی این بار فرق داشت

این دفعه جلوی فامیل شوهرم این بود

برای منی که همیشه سعی کرده بودم عروس خوبی برای خانواده باشم، این اتفاق فاجعه بود.

خیلی فکر کردم که آخر چرا باید من اینطوری بشم 

به نتیجه هایی هم رسیدم

اول نشستم یک لیست از تمامی کارهایی که از آنها انرژی میگیرم را تهیه کردم مثل پیاده روی، یاد گرفتن یه هنر جدید، تغییر دادن دکوراسیون منزل و...

هر چه به ذهنم می رسید نوشتم

بعد آنهایی که برایم مهم تر بودند ستاره دار کردم 

تصمیم گرفتم هر روز یکی از آنها را انجام دهم تا بتوانم در شرایط مختلف خودم را کنترل کنم.

دومین کاری که کردم یه پیام از احساسم تهیه کردم  و برای مادر شوهرم فرستادم که این باعث شد خیلی بهتر شوم و هم باعث شد تا حد زیادی کدورت ایجاد شده برطرف شود

خدا میداند که چقدر این کار برای من سخت بود ولی همین که انجامش دادم و پذیرفتم اشتباه کردم سبک شدم

سومین تصمیمی گرفتم این بود که کتاب هایی در زمینه ی کنترل خشم مطالعه کنم 

چون به نتیجه رسیدم که اگر مهارت لازم برای کنترل زبان و رفتارم را به دست نیاورم دوباره این عمل تکرار می شود

شاید خیلی کلیشه ای به نظر برسد ولی سعی کردم نیت تمام این کارهایم فقط رضایت خدا باشد 

این کار ها واقعا من حس آرامش را داد

هر چند برای بازسازی کدورت ایجاد شده گذشت زمان یک چیز الزامی است