یکی از چیزهایی که مرا عذاب میدهد مقایسه شدن با دیگران است.

از مقایسه شدن خودم با خواهرم یا جاری ام، حتی از مقایسه شدن بچه ام با دیگر بچه ها بیزارم.

گاهی فکر میکنم این موضوع به بچگی ام برمیگردد.

مادرم عادت داشت برای ترغیب کردن ما به انجام دادن کارهای خوب  ما را با دیگران مقایسه کند. من آن موقع تمام تلاشم را برای جلب رضایت مادرم می کردم ...

الان به سنی رسیدم که می بینم یک انسان نمی تواند تمامی استعدادها و هنرها را یکجا داشته باشد . 

البته ناگفته نماند، خودم  هم در ذهنم بارها اینکار را صبح و شب انجام میدم و خودم را با اطرافیان و شخصیتهای مختلف مقایسه میکنم و حتی این موضوع گاهی اوقات باعث رشد من هم شده.

از امروز تصمیم گرفتم این ذهنیت را داشته باشم که شاید من در بعضی چیزها شبیه دیگران باشم ولی این را باید بدانم من با همه متفاوتم. در نتیجه استعدادها و توانایی متفاوتی هم دارم.

تصمیم دیگرم این است که هرگز همسر و فرزندانم را با ذیگران مقایسه نکنم.

وقتی دست از مقایسه کردن برداری تازه متوجه می شوی که  مقایسه کردن و قضاوت کردن دیگران چقدر افتضاح است!